سیزده بدر که می رسه
نوبت عاشق شدنه
نوبت آشه رشته و
سبزه به آب سپردنه
سیزدتون بارونی و شاد
پشت سر بغض های جا مانده
پیش رو مرگ ماهی قرمز
باورم این که نیستی امسال
رفته ای تا همیشه تا هرگز
سیزده بار زیر لب گفتم
رفتنت مثل سیزده شوم است
خسته ام خسته از غروری که
به شکستن همیشه محکوم است
سیزده برای تو نحس است
تو تمام خیابان ها را می بندی
من پیاده می شوم
و در پیاده رو سکوتم را در چشمانت فرو می کنم
تا بودنم را بپذیری
من بی تو راحتم !
اینم از دروغ سیزده !!!
امیدوارم با رسیدن سیزده بدر و جمع شدن سفره ی هفت سین
قرآنش نگهدارت
آینه اش روشنایی زندگی ات
سبزیش طراوت و شادابی دلت
و ماهی اش شوق ادامه زندگی را به تو هدیه دهد